🖐دست‌های پشت پرده🖐
(قسمت ششم)
#داستان

ماهان: دیدم دو سه تا ضرب المثل رو کردی، گفتم منم یه چیزی بگم فضا عوض بشه.😜
زیر میز پاش رو نشونه گرفتم و یک لگد محکم به زانوش زدم و گفتم: دست برنداری ازین شیرین بازی هات هاااااا😂

یکی دو قاشق از بستنی که تقریباً به خاطر هوای گرم داخل مغازه آب شده بود خوردم و ماهان هم تازه متوجه شد که اصلاً بستنیش رو نخورده و شروع کرد به خوردن. 😋
دیدم فرصت خوبیه تا دهن ماهان گیره و داره بستنی می خوره، حرفم رو بزنم؛ دوباره شروع کردم به شرح ماجرا:

این جریان باستان‌گرایی و سرکوب استعدادهای ایرانی با یه سِیر آروم و برنامه‌ریزی شده، انجام شد، که اولین قدم با روی کار اومدن رضا پهلوی، شکل گرفت و راه اندازی شد.😶 دومین قدم راه انداختن موج باستانگرایی و ضدیت با دین اسلام، توسط رضا پهلوی کلید خورد و غربی‌ها و صهیونیست‌ها هم ازین فرصت بدست اومده استفاده کردن، تا تصمیمی رو که برای جلوگیری از رشد و شکوفایی دین اسلام و افزایش تمدن و علم و فرهنگ تو ایران گرفته بودن رو، بالاخره اجرایی کنن.😒
ماهان: می خوای بگی غرب و صهیونیسم بیکار نشسته بودن، تا رضا پهلوی بیاد سر کار و حرف از ایران باستان بزنه.🤔 تا رضا پهلوی اینو گفت، اونا هم دو دستی چسبیدن و شروع کردن علیه ایران توطئه چیدن⁉️😏

اینا رو می‌گفت و دستاش رو تو هوا چرخ می‌داد که یکی دو نفر که اطرافمون بودن با تعجب بهش نگاه کردند.👀 دستش رو گرفتم و آوردم پایین و گفتم: نمیشه بدون پانتومیم حرف بزنی ❓😠مردم فکر کردن خُل و چِلی. 😁
در ضمن این دوتا دشمن دیرینه‌ی ایران و اسلام، بیکار نبودن، اتفاقاً دنبال همین اتفاقات بودن. پهلوی دست نشانده خودشون بود، برای چی منتظر باشن که اون چیزی بگه. 😐 خودشون دیکته می‌کردن رضا پهلوی اجرا می کرد.😒
ماهان: ای بابا، این توَهُم توطئه انگار سرایت کرده هااا.😕