(قسمت ششم)
#داستان

با وجود اینکه من هم خنده‌ام گرفته بود، خودم را نگه داشتم و چشم غُره‌ای به پسرها رفتم.😠
- شماها بهتر است بروید و این دو تا سوال را جواب بدهید، بجای اینکه طراح سوالات را با این کارها از بین ببرید! ایشان را اگر بِکُشید هم فایده ندارد؛ این دو تا سوال باید جواب داده شود!😌
رو کردم به رحیمی که بالاخره به سلامت به صندلی خود رسیده و نشسته بود و گفتم: آقای رحیمی می‌خواستم به شما فقط 2 نمره برای پایان ترم اضافه کنم، اما خب بخاطر طرح دو سوال جدید یک نمره دیگر هم به شما اضافه می‌کنم.😊

رحیمی با غرغر زیر لب گفت: استاد شما که گفتید چهار نمره!🙁
- 4 نمره برای یک تحقیق کامل بود نه یک تحقیق نصفه!😒
پسرها شروع کردند به خندیدن. یکی دو تایشان رو کردند به رحیمی و آرام به او گفتند: حقت است تا تو باشی ادای بچه مثبت‌های درس خوان را در نیاوری!🤣
فکر می‌کردند من صدایشان را نمی‌شنوم. در حالی که سرم پایین بود و جلوی اسم رحیمی نمره تحقیق را وارد می‌کردم گفتم:
جلسه آینده هر کس این دو سوال را جواب نداده باشد و نیاورده باشد 2 نمره از پایانی کم می‌شود!😏

اینجا بود که صدای دانشجوها بالا رفت و دوباره غر و لُند کردن‌ها شروع شد. (عادت داشتم که به دانشجوها در طول ترم سخت بگیرم و کارهای تحقیقی بخواهم اما در پایان ترم نمره خوبی به بچه‌ها می‌دادم. بخاطر همین دانشجوها می‌دانستند اگر تحقیق‌ها را انجام بدهند، پایان ترم نمره کمتر از 18 را نمی‌گیرند.)👌
با ماژیک روی میز زدم و بعد از سکوت دانشجوها، رو کردم به خانم کریمی و اشاره کردم تا کنفرانسش را شروع کند.
کریمی: دو گروه از برگزاری جشن‌های 2500 ساله ذی نفع بودند: یک گروه یهودیان صهیونیست و گروه دوم خاندان پهلوی بخصوص شخص شاه برای مشروعیت دادن به حکومت خود.🙂