(قسمت دهم)
#داستان

به دانشجو رو کردم و پرسیدم:
- تمام شد؟
کریمی: بله استاد منابع هم در انتها ذکر کردم. 📝
برگه‌های پرینت شده را بدستم داد و با اجازه من به طرف صندلی خود حرکت کرد.
کاغذها را نگاهی گذرا کردم و رو کردم به دانشجوها، گفتم:
چه کسی در مورد روز 7 آبان تحقیق کرده؟
یکی از پسرهای کلاس دستش را بلند کرد و گفت:
استاد من تحقیق کردم اما الان منابع ندارم که ذکر کنم گرچه با یک سرچ می‌شود صحت مطالب را تایید یا رد کرد. 🙋🏻‍♂️
- اشکال ندارد همین هم غنیمت است. بیایید و برای دوستانتان هم شرح بدید که چه مطالبی پیدا کردید.

دانشجو: استاد میشه همین جا ارائه کنم؟ پای تخته میام، احساس می‌کنم اومدم واسه اعدام! 😰
پسر شیطانی بود. می‌دانستم دارد شیطنت می‌کند و به همین علت، حاضر نیست پای تخته بیاید و ارائه کند. من هم سختگیر نبودم؛ گرچه ترجیحم بر حضور رو در رو بود.
- اشکال ندارد؛ شما همان جا ارائه کنید. اما اگر مطالب بی سر و ته ارائه کنید، اعدام را پایان ترم نشانتان می‌دهم! ☝️
دانشجو که فامیلی او احمدی بود گفت:
ببخشید استاد من اشتباه کردم! اشتباهی دستم را بالا بردم؛ باور کنید اصلا ... 😓

پریدم وسط صحبت‌هایش و گفتم:
دیگر برای ببخشید دیر شده است. یا می‌گویید یا صفر را بگیر و ترم آینده بیا همین‌جا در خدمتتان هستیم. 😎
احمدی: نه استاد میگم.
استاد چیزی که پیدا کردم در مورد 7 آبان این هست که در زمان همان پهلوی‌ها هم که کوروش مطرح شد، اصلا مسأله روز کوروش مطرح نبوده و تا همین چند سال پیش هم این روز اصلا وجود نداشته و یک دفعه یکی مَن دَر آوردی، این روز را از خودش دَرآورده و بقیه هم گفتند آره راست می‌گوید و اینجوری شد که این روز شکل گرفت❗️
- تمام شد؟
احمدی: چی؟! نه استاد این‌ها مقدمه چینی بود! 😶