🖐دستهای پشت پرده 🖐
(قسمت دهم)
#داستان
ماهان فکر کرده بود الان منو توی تنگنا قرار داده و دیگه نمیتونم جواب بدم اما من واقعاً تحقیق کرده بودم و برای حرفهام کاملاً سند داشتم🙂
گفتم: توی کتاب فرمانهای شاهنشاهان هخامنشی نوشتهی شارپ اینو خوندم. 🙂 دوتا کتیبه رو فقط برای کوروش اسم میبره که یکیش همینی که گفتم؛ توی پاسارگاد هست این کتیبه و یکی دیگه هم باز تو پاسارگاد هست که به سه زبان هست اونم فقط گفته من کوروش شاه هخامنشی 😐
ماهان: یعنی می خوای بگی دیگه کتیبه دیگه ای از کوروش نیست⁉️
گفتم: توی این کتاب که فقط اینو آورده و حرف دیگه ای نزده و داستانی هم نگفته😐
پیرمرد: ای . . .😶 میبینی چطوری چندین ساله مردم رو دارن فریب میدن⁉️ کوروش کبیر اینجور گفته 😕 اونجور گفته . . . 🙁
پیرمرد به حالت تمسخر و عصبانیت این کلمات رو میگفت. 😶 ماهان هم با حرص نگاهش میکرد. از قیافه ماهان خندهام گرفته بود. 😂لبهایم را برچیده بودم که ماهان متوجه من شد و چشم غرهای به من رفت.😠 نتوانستم جلوی خودم رو بگیرم و بلند بلند زدم زیر خنده 😂
پیرمرد: چی شد پسرم چرا میخندی⁉️
گفتم: راستش این دوست من عشق کوروشه کسی مسخرهاش کنه خون جلو چشاش میگیره😜
ماهان دوباره با خشم به من نگاه کرد که پیرمرد رو کرد به ماهان و گفت: پسرم ببین این حرفها که به ایران باستان می بندن همش کشکه این دوستت راست میگه برو دنبال زندگیت که خربزه آبه...😕
ماهان با عصبانیت بلند شد که به شوخی گفتم: ای بابا حالا کی هست که مثل دخترا قهر می کنه😝
با اخم نگاهم کرد و گفت: قهر نکردم همش حاشیه میری بعد هم میگی ثابت شد 😐 نباید کوروش کبیر رو قبول داشت و دروغه و . . . 😒
پیرمرد گفت: پدرجان این بنده خدا تا اینجا رو که راست گفته، باشه من دیگه چیزی نمی گم فقط با اجازتون فعلاً که سرم خلوته منم بیام به حرف هاتون گوش کنم❓😊