🕊 همای رحمت 🕊
(قسمت چهارم)
#داستان
سمیرا : مامان بذار جوابشو بدم دیگه❗️ هر بار شما میگید کافیه
-آره مامان بذار ببینم چی میخواد بگه⁉️
سمیرا: اول از همه اینکه آدم از دل هیچ کس خبر نداره، تو ظاهر آدمارو میبینی، از کجا معلوم پشت این ظاهر چی هست؟ اصلا خوشی و خوشحالی و شادی واقعیه؟ یا همش تظاهره⁉️
-آخه واسه چی تظاهر کنن😕 اگر بدبخته که بدبخته این خنده و جشن و مهمونی و سفر و اینا همش کشکه⁉️ این پولدارا غیر از اینها چیز دیگهای هم میخوان مگه؟ غم چیو داشته باشن⁉️
سمیرا: اوستای اون رفیقت اسمش چی بود⁉️
-کدوم رفیق بابا❗️ حوصله داری❓ اصلا تو چیکار به اونا داری😐
سمیرا: آها یادم اومد مسعودی. مگه پولدار نیست؟ مگه نگفتی پولش از پارو بالا میره؟ اون دفعه که رفتی خونش کمک برا نذری خودت گفتی چی دیدی🙄
سرم را پایین انداختم، راست می گفت؛ بیچاره دوتا بچه معلول داشت، با وجود اینکه این همه ثروت داشت، اما وارثی که از این همه ثروت استفاده کند، نبود؛ یعنی آن دوتا بچهی معلول نمیتوانستن از آن استفاده کنند، زبان بستهها معلول ذهنی بودن. 😔
سمیرا: خب چی شد یادت اومد؟ گفتی بچههاش معلول ذهنی بودن⁉️ اون همه ثروت به چه دردش خورده بود؟ وقتی بچههاش سالم نبودن.😔
-حالا که چی😒 همین یکی تو هزار مورد هست، یعنی همشون بچههاشون معلول ذهنی هستن یا مریض هستن و دارن میمیرند و ازین چیزا⁉️ نخیر نیست😐 آدم هم دیدم هم خودش سالمه، هم خانوادهاش، هم پولداره، هم داره خوش میگذرونه.
سمیرا: ببین این ثروت مسئولیت این آدمه. این مال، امانت دست اینهاست که بخشی ازون مال مردمه و باید به شکل خمس و زکات وصدقه و انفاق به مردم نیازمند بده و اگر این آدم این حق رو به صاحب حق بر نمیگردونه مقصر اونه و باید یه روز که خیلی هم دور نیست جواب بده.😒
-حالا تا بخواد جواب بده، تازه کی گفته این مال و ثروت که با زحمت بدست آورده بقیه هم سهم دارن⁉️