قهرمان 💪 (قسمت چهاردهم)
#داستان
سلام و خوش و بش با بچهها را مفصلتر از همیشه کردم.
این دفعه، عبا و عمامه را که درآوردم، گذاشتم سمت رامین! و عکسالعملش را چک کردم... بد نبود... یعنی کلاً عکسالعملی نبود!
همین خودش خوب بود و من به آن راضی بودم. 👌
نشستم و گفتم: «خب چه خبرا؟»
اردشیر گفت: «همه چی امن و امانه حاجی. بریم سراغ ادامه حرفای دیروز.»
گفتم: «حالا بذار برسیم، یه نفسی تازه کنیم...»
ساسان گفت: «حاجی، نفَسو بذار چند دقیقه دیگه تازه کن! امروز قراره خودم مهمونتون کنم.» 😎
گفتم: «باشه. پس با یه سؤال شروع میکنیم:
به نظرتون اگر همهی لشکریان ایران و همهی کارگزاران حکومتِ اون زمان، اخلاق و رفتار و فکر و تواناییشون شبیه قهرمانمون بود، کشور چه جوری میشد؟» 🤔
ساسان گفت: «صد برابر بهتر از اونی که کوروش درست کرده بود، میشد.» 💯
گفتم: «آفرین. حالا اگر بعضی از اون افراد، سست و بیحال و واداده باشن چی؟»
حمید گفت: «خب حتماً یه جاهایی خرابکاری میشد.» 🔥
گفتم: «بله، همین طور هم بوده. بالاخره هیچ وقت نبوده که همه، صد درصد درستکار و مصمم و قوی باشن.
حالا فکر میکنید این خرابکاریهایی که احتمالاً اتفاق میافتاد، تقصیر قهرمانمون بوده یا نه❓»
اردشیر گفت: «حاجی این دیگه بیانصافیه! طرف، از جونش مایه گذاشته؛ از زندگیش مایه گذاشته؛ بعد، خرابکاریِ یکی دیگه رو به پای اون بنویسیم؟!» 😡
ساسان گفت: «خداییش راست میگه.»
به رامین و حمید نگاه کردم و گفتم: «شما با نظر اردشیر و پهلوون موافقید یا نظر دیگهای دارید؟»
رامین سرش توی گوشی نبود. ولی گوشیاش را عمودی گذاشته بود روی چمنها و داشت آن را چرخ میداد.
در همان حالت گفت: «من موافقم». ✅
حمید گفت: «منم تقریباً موافقم. ولی اگر میشده جلوی خرابکاری رو گرفت، باید گرفته میشد.» ☝️
گفتم: «منم با حمید موافقم. البته بحث مفصلیه که باید سر جای خودش بررسی بشه.
حالا بذارید یه چشمه دیگه از کارای قهرمانمون براتون بگم:
بارها پیش اومده بود که توطئههای داخلی و خارجی با برنامه ریزی خیلی پیچیده اتفاق افتاده بود تا به مردم ما ضربههای اساسی بزنن. حالا یا ضربه نظامی یا امنیتی یا اقتصادی یا ایجاد شکاف بین مردم و خیلی چیزای دیگه. 💣
قهرمان ما یه جوری ماجرا رو رصد میکرد و توطئهها رو خنثی میکرد که همه هاج و واج میموندن...»
ساسان گفت: «خداییش ما هم الان توی کَفِش موندیم!» 😵
ادامه دارد...